به گزارش مشرق، «جورج فریدمن» تحلیلگر برجسته آمریکایی در یادداشتی در سایت اندیشکده «استراتفور»، به رمزگشایی از اظهارات اخیر «ایهود باراک» وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی پرداخته است.
باراک اخیرا در اظهاراتی که میگوید قرار نبوده در رسانهها منتشر شود، اما به گفته فریدمن احتمالا به عمد علنی شده، مدعی شده است که تلآویو از سال 2010 به بعد، در سه برهه تصمیم به اقدام نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران گرفته، اما هر سه بار، این تصمیم با مخالفت سران نظامی این رژیم مواجه و متوقف شده است.
فریدمن در این رابطه نوشته است: «باراک، خواسته یا ناخواسته، توجهات را به دو واقعیت جلب میکند. اولا اینکه نابود کردن تأسیسات هستهای ایران با ابزار نظامی، دشوار بود و ثانیا انجام چنین اقدامی موجب ناخرسندی متحد اجتنابناپذیر اسرائیل، یعنی ایالات متحده میشد.»
وی میافزاید: «اینکه نظامیان با حمله مخالف هستند، هم شایعه شده بود و هم در اظهارات نظامیان بازنشسته به چشم میخورد. باراک تائید میکند که آن مخالفتها دلیل اصلی عدم حمله اسرائیل بود. نظامیان مطمئن نبودند که بتوانند موفق شوند.»
فریدمن در ادامه با بیان اینکه هر اقدام نظامی باید بر اساس دو معیار، یعنی تبعات شکست و احتمال بروز شکست، سنجیده شود، نوشته است که به عنوان مثال شکست عملیات سال 1980 آمریکا در صحرای طبس برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی، وجهه توان نظامی ایالات متحده را در دید ایران کاهش داد، اعتماد به نفس ایران را بالا برد و مایه قدرتنمایی تهران و در عین حال کاهش اعتبار سران سیاسی و نظامی آمریکا در دید عموم شد.
وی با بیان اینکه شکست اسرائیل در عملیات علیه ایران هم هزینههایی «قابل توجه» برای تلآویو بر جای میگذاشت، تخریب وجههای را که پس از جنگ 6 روزه در مورد ارتش اسرائیل شکل گرفته و آن را ارتشی قدرتمند تصویر کرده، از مهمترین تبعات آن دانسته است.
تحلیلگر استراتفور با اشاره به پیچیدگیها و خطرات عملیات در ایران، نوشته است که هر کشته یا گروگان اسرائیلی در جریان اقدام نظامی علیه تهران، اسرائیل را ضعیف و ایران را قدرتمند جلوه خواهد داد و «این برداشت، مزیتی غیرقابل اجتناب برای ایرانی خواهد بود که برای بسط قدرتش در منطقه تلاش میکند. بنابراین، هزینه شکست برای اسرائیل، بسیار بالاست.»
او به مسئله دوم، یعنی درصد احتمال موفقیت در عملیات هم اشاره کرده و مولفههای مختلف از جمله دقت اطلاعات، میزان توان دفاعی ایران و همچنین نحوه اختفا تأسیسات هستهای را از موارد اثرگذاری دانسته است که تلآویو میبایست به آنها توجه میکرد. فریدمن نوشته است که «حتی یک حمله موفق از دید عملیاتی، نمیتواند مسئله راهبردی را حل کند. هدف حمله، ناتوان کردن ایران از ساخت سلاح هستهای است، اما آیا نابودی تمام اهداف شناختهشده، این هدف را میسر میکند؟»
وی با اشاره به اقدامات ایران برای استفاده از روشهای فریب و گمراهکننده جهت محافظت از تأسیسات حساس خود، باز هم تأکید کرده است که تنها چند مورد اطلاعات غلط، میتواند کل عملیات را به شکست بکشاند که در آن صورت تصویر قدرتمند ایجاد شده، که به گفته فریدمن برای اسرائیل «یک دارایی» است، در دید کشورهای منطقه، تخریب میشود و علاوه بر این، حتی یک عملیات موفق نیز قادر به محقق کردن هدف راهبردی جلوگیری از ساخت بمب، نیست.
عدم اطمینان از توان یا تصمیم ایران برای ساخت بمب هم از دیگر موضوعاتی است که به ادعای فریدمن، تلآویو را از اتخاذ تصمیم حمله بازداشته است. به گفته وی، تلآویو تصور میکند که اگر ایران تصمیم به ساخت کلاهک هستهای و نهایتا نصب آن بر روی موشک گرفت، آن زمان است که میتواند دست به اقدام نظامی بزند و کلاهک را نابود کند.
او در بخش دیگری از یادداشت، با بیان اینکه شاید به نظر برسد اظهارات باراک، تلویحا حمایت از گزینه تحریم و فشار اقتصادی به جای اقدام نظامی است، نوشته است: «تصور نمیکنم که باراک در حال توجیه تحریمها باشد. آنچه او میگوید، این است که هرگاه اسرائیلیها به اقدام نظامی علیه ایران فکر کردند، به این نتیجه رسیدند که نباید این کار را انجام دهند. او در واقع نمیگوید که ژنرالها، وزرا یا آمریکاییها آن (اقدام نظامی) را سد کردند، بلکه میگوید این خود بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل بود که جلوی آن را گرفت، چراکه نهایتا او در موضعی بود که اگر میخواست، میتوانست آن (اقدام نظامی) را پیش ببرد. باراک میگوید که اسرائیل، گزینه نظامی نداشت.»
فریدمن در پایان با بیان اینکه باراک نه اعتقادی به دیپلماسی و تحریم دارد و نه اکنون از گزینه نظامی حمایت میکند، مدعی شده است که او اعتقاد دارد اقدام نظامی باید زمانی صورت گیرد که ایران در حال سوار کردن کلاهک هستهای بر روی موشک است.